ابن سراج
اِبْنِ سَرّاج، ابوبكر محمد بن سَری بن سهل (د ذیحجۀ 316 ق/ 929 م)، نحوی، ادیب و شاعر بغدادی. تاریخ و محل ولادت او روشن نیست و دربارۀ تحصیلات او تنها میدانیم كه در كودكی به مجلس درس ابوالعباس مبرّد نحوی معروف راه یافت و به دلیل هوش سرشار به زودی مورد توجه خاص او قرار گرفت (یغموری، 342؛ یاقوت، 18/ 197). یغموری (همانجا) گوید كه او خردسالترین و باهوشترین شاگرد مبرد بوده است و علاقۀ استاد به وی چندان بود كه بیشتر اوقاتش را با او میگذرانید (قفطی، انباه الرواة، 3/ 148). وی الكتاب سیبویه را نزد مبرد خواند و دیر زمانی مصاحب او بود (یاقوت، همانجا). از دیگر استادان او اطلاعی در دست نیست. گویا محضر زجّاج را نیز درك كرده است (یاقوت، قفطی، همانجاها). وی پس از مرگ مبرد (285 ق/ 898 م) نحو را رها كرد و به موسیقی و منطق روی آورد (قفطی، همان، 3/ 148- 149) و چندی نزد فارابی به آموختن منطق پرداخت و در مقابل، به وی نحو آموخت (ابنابی اصیبعه، 2/ 139). ابنسراج همچنان در كار موسیقی و منطق بود تا اینكه روزی در مجلسی از پاسخ گفتن به پرسشی نحوی عاجز ماند و به شدت مورد سرزنش زجاج كه در آن مجلس حضور داشت، قرار گرفت. این رویداد بر او بسیار گران آمد و از آن پس موسیقی و منطق را رها كرد و بار دیگر به الكتاب سیبویه روی آورد، اما به آن هم بسنده نكرد و به بررسی بیشتر در آراء نحویان پرداخت و با دقت تمام نظرها و گفتههای علمای معروف نحو، اعم از كوفی و بصری را مورد ارزیابی قرار داد و چندی نگذشت كه خود در شمار یكی از نحویان برجسته درآمد، چندان كه پس از مبرد و زجاج، او را پیشوای نحویان بصره دانستند. با اینهمه، دلبستگی و احترام وی نسبت به مبرد همچنان پایدار ماند، چنانكه وقتی یكی از شاگردانش كتاب الاصول او را از المقتضب مبرد برتر دانسته بود، به سختی برآشفت (ابنجوزی، 6/ 220؛ یاقوت، 18/ 197- 198؛ قفطی، همان، 3/ 148- 149؛ ابن انباری، نزهة الالباء، 170). آراء نحوی ابن سراج كه میتوان او را حلقۀ اتصالی بین نحویان سدۀ 3 و 4 ق به شمار آورد تا مدتها مورد استنادِ نحویان بزرگ بوده است، چنانكه زجاجی در الایضاح (صص 50، 59)، جوهری در صحاح (1/ 132)، ابن یعیش در شرح المفصل (5/ 87) سخاوی در سفر السعادة (1/ 85، 121)، ابوحیان اندلسی در تذكرة النحاة (صص 7، 10)، ابن هشام در تخلیص الشواهد (صص 47، 154) و مغنی اللّبیب (1/ 280) و دیگران، به آراء وی توجه و تكیه كردهاند.
چند تن از بزرگترین نحویان سدۀ 4 ق در شمار شاگردان او بودهاند، از جمله: ابوالقاسم زجّاجی (زجاجی، 78- 79)، سیرافی (سیرافی، 66، 69، 108)، ابوعلی فارسی (زبیدی، 187؛ یاقوت، 7/ 233)، ابنجراح (یاقوت، 4/ 239) و علی بن عیسی رُمّانی (ابوحیان توحیدی، الامتاع، 2/ 196). ابوعلی فارسی افزون بر الكتاب سیبویه و تصریف مازنی، دیوان نابغۀ ذبیانی را نیز به روایت اصمعی نزد او خوانده است (ناصف، 1/ 15). مخزومی در كتاب مدرسة الكوفة (ص 90) ابوطیب متنبی را نیز جزءِ شاگردان او به شمار آورده، اما این مطلب در منابع كهن دیده نمیشود. چنانكه گذشت، او در نحو به مكتب بصره تمایل داشت و به قیاس در نحو بسیار اهمیت میداد و بر كوفیان كه به شواذّ و نوادر استناد میكردند، خرده میگرفت و به همین دلیل گروهی از جمله زجاجی (ص 59)، سیرافی (صص 108- 109)، ابنانباری ( الانصاف، 2/ 513) او را بصری دانستهاند، اما به سختی میتوان او را پیرو مكتبی خاص دانست، زیرا در بسیاری از موارد با آراء سیبویه (نک : ابن سراج، 3/ 462) یا دیگر بصریان (نک : قفطی، انباه الرواة، 3/ 149) مخالف بود و گاهی آراء كوفیان (نک : سیوطی، همع الهوامع، 1/ 117، مبحث جواز تقدیم اخبار افعال ناقصه) و یا بغدادیان (نک : ابنجنی، 2/ 54) را بر آنها ترجیح می داد. ظاهراً وی در زمینۀ قرائات قرآن نیز تبحّر داشته است، چه ابوعلی فارسی در الحجة (1/ 4) به گفتار وی در وجوه اختلاف قرائات، در سورۀ بقره استناد كرده است. وی در فن كتابت، به شیوۀ روزگار خویش نیز دستی داشت. ابوحیان توحیدی ( الصداقة، 218) نمونهای از نثر پرتكلف وی را در نامهای به ابن حارث رازی (كه نشانۀ دوستی عمیق آن دو نیز هست) آورده است. ابن سراج شعر نیز میسرود (نک : زبیدی، 112، 114) و چنانكه اشاره شد، به موسیقی و آواز و نیز خوشگذرانی دلبستگی فراوان داشت (ذهبی، 14/ 484). وی به ابن یانس، مطرب معروف بسیار مهر میورزید (صفدی، 3/ 87؛ ذهبی، همانجا). ذهبی (همانجا) از خداوند برای وی طلب بخشایش كرده است و داستان روابط او با كنیزكی كه سرانجام او را به زنی گرفت (قفطی، المحمدون، 472) نیز معروف است. وی اشعاری هم دربارۀ آن كنیزك سروده است (نک : زبیدی، صفدی، همانجاها).
او با شعرا و اندیشمندانی چون ابن رومی (ابوحیان توحیدی، الامتاع، 1/ 27)، ابوبكر بن مجاهد، اسماعیل قاضی (ابن انباری، نزهة الالبّاء، 170)، اوراجی كاتب و عبدالله بن حمدان موصلی (قفطی، انباه الرواة، 3/ 146) دوستی و همنشینی داشت.
دربارۀ تاریخ درگذشت او (316 ق) در منابع، اختلافی نیست (نک : ابن انباری، همان، 171؛ ذهبی، قفطی، همانجاها؛ ابن اثیر، 8/ 199). اما ذهبی (همانجا) مرگ او را در پیری و سیوطی (بغیة، 1/ 110) در جوانی دانسته است. به گفتۀ ابوحیان توحیدی ( الامتاع، 3/ 216-217) وی به دست محمد بن بقیۀ وزیر به قتل رسیده است.
آثار چاپ شده
1. «احتجاج القراء»، اثری در تفسیر و قرائات كه در 1972 م به كوشش عبدالحسین فتلی در مجلۀ كلیة الاداب بغداد به چاپ رسیده است (GAS,IX/ 85).
2. الاصول فی النحو، ابن سراج شهرت خویش را در واقع مدیون همین كتاب است. به درستی نمیدانیم اطلاق نام «اصول» بر این كتاب نحوی، چه وجهی داشته است. وی هر جا كه به هدف خود در تألیف این كتاب اشاره كرده، از «ایجاز» نیز سخن رانده است (ص 1/ 36). گویی وی از آغاز بر آن بوده كه كتاب آشفته و بینظام سیبویه را (كه احتمالاً از حفظ میدانسته) سروسامانی بخشد، آنچنان كه هر موضوع نحوی از آن تشتت و پراكندگیی كه در الكتاب به آن دچار شده، رهایی یابد و ذیل یك عنوان نشیند. در نتیجۀ این كار، واحدهای دستوری در چارچوبی تكامل یافته جلوهگر میشوند و در چنین حالی است كه میتوان پس از بررسی همۀ شكلها جمله یا كلمه، در هر باب قواعد عامتری در نحو یا صرف زبان به دست آورد. بیگمان این امر موجب گردیده كه برخی ابن سراج را پایهگذار «علم اصول نحو» به شمار آورند (مثلاً نک : عید، «أ»). اما ابن سراج تنها در جمعآوری موضوعهای نحوی و تبویب آنها موفق بوده و بدین سان كار پژوهندگان این وادی را اندكی آسان ساخته است: اینك هر موضوع را میتوان در باب معینی یافت، اما وی هرگز نتوانسته است قوانینی عام كه در زبان عربی شمول تام داشته باشد، بیابد و به عنوان «اصول» نحو عرضه كند. به این جهت بررسی تغییرات ظاهری كلمات بدون توجه به نقش نحوی آنها، و یا تغییرات صرفی خالص و نیز بیان مسائل آواشناختی در كتاب او بسی بیشتر از آن چیزی است كه نحو به معنای اخص مینامیم. این امر را ابن جنّی نیك دریافته و در خصائص خود (1/ 2) آشكارا از پذیرفتن این كتاب به عنوان كتابی در اصول نحو سرباز میزند. وی حتی هوشمندانه چنین ابراز نظر میكند كه تا زمان وی هیچ كس، چه در مكتب كوفه و چه در مكتب بصره، نتوانسته است كتابی در این باب بنویسد. البته این موضوع به معنای انكار ارزش و اهمیت والای این اثر و تأثیر بسزای آن در مكتبهای نحوی نیست. یاقوت (18/ 198) دربارۀ این كتاب گفته است: اصول و قواعد نحوی پراكنده و غیرقابل فهم بود تا اینكه ابن سراج آنها را در كتاب اصول خود گردآورد و قابل فهم گردانید. شرحهایی كه علمای بعد از او بر این كتاب نوشتهاند (نک : حاجی خلیفه، 1/ 111) مؤید ارزش و اهمیت آن است. این كتاب در 1405 ق/ 1985 م به كوشش عبدالحسین الفتلی در بیروت به چاپ رسیده است.
3. «كتاب الخط»، كه در 1976 م به كوشش عبدالحسین محمد در مجلۀ المورد (ج 5) به چاپ رسیده است؛ یاقوت (18/ 200) نام این كتاب را الهجاء ضبط كرده است و سزگین (IX/ 85) معتقد است كه كتاب الهجاء همان كتاب الخط است.
4. كتاب «العروض»، كه در مجلة كلیة الآداب (1972 م) منتشر شده است.
5. الموجز فی النحو، كه نخستین بار در بیروت (1965 م) به كوشش مصطفی الشویمی و بن سالم دامرجی چاپ شده است.
آثار خطی
1. كتاب الاشتقاق، نسخهای از آن در كتابخانۀ شهید علی هست (GAS, VIII/ 101)؛ 2. الشكل و النقط، موجود در كتابخانۀ صائب افندی در آنكارا (همان، IX/ 85). بنابر گفتۀ قفطی ( انباه الرواة، 2/ 295)، رمّانی بر این كتاب شرحی نوشته بوده، كه ظاهراً اكنون در دست نیست.
آثار منسوب
احكام الاشعار (حاجی خلیفه، 2/ 1048)؛ جمل الاصول یا الأصول الصغیر (یاقوت، همانجا)؛ الحجة (ناتمام) در علم قرائت (قفطی، المحمدون، 473)؛ الریاح و الهواء و النار؛ شرح كتاب سیبویه؛ الشعر و الشعراء (یاقوت، همانجا)؛ علل النحو (قفطی، همانجا)؛ المواصلات و المذكّرات (یاقوت، همانجا).
مآخذ
ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، به كوشش ماكس مولر، قاهره، 1299 ق/ 1882 م؛ ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد، الانصاف، قاهره، 1364 ق؛ همو، نزهة الالباء، به كوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، 1959 م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن جنی، عثمان، الخصائص، به كوشش محمدعلی النجار، قاهره، 1371 ق/ 1952 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن یوسف، المنتظم، حیدرآباد دكن، 1357 ق؛ ابن سراج، محمد بن سری، الاصول فی النحو، به كوشش عبدالحسین الفتلی، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ ابنهشام، عبدالله بن یوسف، تخلیص الشواهد، به كوشش عباس مصطفی صالحی، بیروت، 1406 ق؛ همو، مغنی اللّبیب، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة المدنی؛ ابن یعیش، یعیش بن علی، شرح المفصل، بیروت، عالم الكتب؛ ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف، تذكرة النحاة، به كوشش عفیف عبدالرحمن، بیروت، 1406 ق/ 1986 م؛ ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امین و احمد الزین، قاهره، 1939 م؛ همو، الصداقة و الصدیق، به كوشش علی متولی صلاح، المطبعة النموذجیة؛ ابوعلی فارسی، حسن بن احمد، الحجة، به كوشش علی النجدی ناصف و دیگران، قاهره، 1385 ق/ 1965 م؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، به تحقیق احمد عبدالغفور، ج 1، بیروت، 1404 ق؛ حاجی خلیفه، كشف؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و اكرم البوشی، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1973 م؛ زجاجی، ابوالقاسم، الایضاح فی علل النحو، به كوشش مازن المبارك، بیروت، 1406 ق/ 1986 م؛ سخاوی، علی بن محمد، سفر السعادة، به كوشش محمد احمد الدالی، دمشق، 1403 ق/ 1983 م؛ سیرافی، حسن بن عبدالله، اخبار النحویین البصریین، به كوشش فریتس كرنكو، بیروت، 1936 م؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق؛ همو، همع الهوامع، به كوشش محمد بدرالدین نعسانی، قم، 1405 ق؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به كوشش س. ددرینگ، دمشق، 1953 م؛ عید، محمد، اصول النحو العربی، قاهره، 1973 م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1371-1374 ق/ 1952-1955 م؛ همو، المحمدون من الشعراء و اشعارهم، به كوشش ریاض عبدالحمید مراد، دمشق، 1395 ق/ 1975 م؛ مخزومی، مهدی، مدرسة الكوفة، قاهره، 1337 ق/ 1958 م؛ ناصف نجدی، مقدمه و تحشیه بر الحجة ابوعلی فارسی، قاهره، 1385 ق/ 1965 م؛ یاقوت، ادبا؛ یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس المختصر من المقتبس، به كوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، 1384 ق/ 1964 م؛ نیز: